سورناسورنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

سورنا سردار دلیر مامان و بابا

45 ماهگی و خداحافظ 92 دوست داشتنی

داریم روزهای پایانی سال رو می گذرونیم....همه جا بوی عید میاد و همه جا شلوغه....مردم در حال خرید کردن هستند و انگار شهر زنده شده بعد یه زمستون حسابی... ما هم بی نصیب نیستیم و هرچند خریدها رو از قبل کرده بودیم ولی خوب بازم یه چیزهایی خریدیم که البته این بار بیشتر شامل حال تو شد و لباسهای تابستونی...... ماشین فلزی هم که از علایق شدیدته و دیگه وقتهایی هم که نیستی اگر ببینیم حتما برات می خریم و میذاریم در موقع لزوم بهت میدیم...... چند وقت پیش مامان جون موقعی که داشت می رفت مشهد ازت پرسید چی سوغاتی دوست داری برات بیارم....گفتی یه ماشین مشکی....مامان جون هم کلی گشته بود و یه ماشین مشکی خیلی خوشگل که یکی از قشنگ ترین ماشینهایی هست که تا حالا د...
19 اسفند 1392

پسرک من در روزهایی که داره می گذره......

خیلی فهمیده و عاقل و شیرین زبون شدی...یه چیزهایی میگی که خیلی وقتا واقعا تعجب می کنیم....همشون یادم میره....الان تصمیم گرفتم یه چندتاش که یادم مونده رو اینجا بنویسم تا از یادم نره..... بعد از شام یا نهار حتما باید یه میوه یا چیز شیرین به عنوان دسر بخوری......بعد ناهارت پرتقال خواستی و خوردی....رفتم یه درازی بکشم و استراحت کنم...اومدی پیش من دراز کشیدی...چندین بار بوسیمدمت...گفتم عجب خوشمزه شده پسر من..مزه پرتقال میده....مزه پرتقال میده....خوشمزه من سورنا:مامان من که مزه پرتقال نمیدم....بوی پرتقال میدم....مزه برای دهن ادمه...وقتی ادم چیزی می خوره مزه داره...من الان بوی پرتقال میدم..بوش خوبه نه؟؟؟؟ من...بله پسرم با دهانی باز از تعجب رف...
5 اسفند 1392
1